- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)
ﺗﺎ ﮐﻪ ﺧﻭﺍﻧﺪﯼ ﭘﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﭘﺪﺭﺕ ﺟﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﺁﻧـﻘـﺪﺭ ﻫﻢ ﺳﺨـﻨـﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻗـﺮﺁﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﺑﺮﺩﻥ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺍﻋﻈﻢ ﺑﻮﺩﻩ ست ﻓﻀﻪ ﺑﺎ ﮔـﻔـﺘﻦ ﯾﺎ ﻓـﺎﻃـﻤﻪ ﺑـﺎﺭﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩ وصلهﺩﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﻣﻌﺠﺰهاﺕ ﺑﺎﮐﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﺎﺩﺭﺕ ﯾﮏ ﺷﺒﻪ ﻫـﻔـﺘﺎﺩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﮐﻔﺮِ ﭘﻨﻬﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺭﺍ ﺭﻭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺁﻥ ﯾﻬـﻮﺩﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﺭ و ﺩﯾـﻮﺍﺭ، ﺷﺒـﯿـﻪ ﺩﺭ ﺧـﯿـﺒـﺮ ﻟـﺮﺯﯾﺪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻣﺤﺴﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﺁﻭﺭﺩ
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)
عرش زیر پای او مثل حصیر افتاده است رونق عشق است در دستانش از بس ساده است نُه فلک در گردش است از گردش دستاس او اینكه دستش بر سر دنیاست فوق العاده است بعد پیغمبر چه بیعت ها که نشکستند خلق نان به نرخ روز خوردن سفرهاش آماده است روی دستانش ورم دارد به پهلو جای زخم باز هم با هر مشقت بر سر سجاده است هرکسی این روزها حال و هوایش روضه ایست خوش بحالش، عشق زهرا کار دستش داده است فـاطـمـیّـه آمـد و روزیِّ اشک مـا رسـیـد شکر حق خون دلش؛ از چشم های ما چکید با غم و اندوه و تب هر روز خلوت میکند یک دل سیر اشک میریزد، عبادت میکند خسته از زخم زبان ها، بیت الاحزان ساخته از غمش هر روز بر بابا شکایت میکند تا مبادا خدشهای بر دین کسی وارد کند جان خود را هم شده، خرج ولایت میکند یادشان رفته است این نامردها او کوثر است؟ هر كسی از راه میآید جـسارت میكند هرچه باران بر زمین میبارد از اندوه اوست غربتش را با جهان با اشك قسمت میكند جان محض است او و حتی روح سربارش شده لاجرم روح از تن او رفع زحمت میكند فـاطـمـیّـه آمـد و روزیِّ اشک مـا رسـیـد شکر حق خون دلش؛ از چشم های ما چکید روضه اما میرسد با چشم های تر به در وای از آن وقتی كه زهرا میرسد آخر به در طاقتش در پشت در هر بار كمتر میشود دشمنان هربار میكوبند محکم تر به در یاس تا پرپر شود آیا لـگـد كـافـی نبود؟ كاش میكردند فكر شعله را از سر به در خواست تا از سینهاش در را جدا سازد ولی آه، قنفـذ با لگد زد ضربهای دیگر به در فاطمه رفت و علی یک عمر حسرت خورد که كاش میكوبید یك مسمار كوچك تر به در بر مداری گیج میگردد جهان تا روز حشر در هوای مدفن زهراست دنیا در به در فـاطـمـیّـه آمـد و روزیِّ اشک مـا رسـیـد شکر حق خون دلش؛ از چشم های ما چکید
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)
خصم دون تا راه بر صدیقۀ اطهر گرفت انتـقـام بـدر را از فـاتـح خـیـبـر گـرفت آنقدر گویم کـه ضرب دست آن بیدادگر جان حیدر را میان کوچه از حیدر گرفت بشکند دستی که بر پهلوی قرآن زد لگد آیـهای از سـورۀ نـورانی کوثـر گـرفت من نمیگویم چه شد، آنقدر گویم در جنان دست بر پهلوی خود یکباره پیغمبر گرفت بارهـا کُـشتـنـد زهـرا را و آن بیـدادگـر جان او را گه به کوچه گاه پشت در گرفت وای از آن کافر که دعوی مسلمانی نمود رکن قرآن را شکست و جای بر منبر گرفت دیـد زینـب مـادر مظلومهاش را میزند دست خود بر روی چشم آن نازنین دختر گرفت با که گویم این مصیبت را که آن بیدادگر با فشار در گلاب از غنچۀ پرپر گرفت؟ میثم! آن آتش که شد از خانۀ زهـرا بلند شعلهاش از خیمههای آل عصمت سرگرفت
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
باغ بهشت وحی را نخل به خون کشیدهام بـار مـلال میبـرد سـرو قـد خـمیـدهام شهـر مدینه میزند ناله به پای نـالهام خاک حجاز میخورد خون ز سرشک دیدهام با همه کردهام وفا از همه دیدهام جـفا با هـمه بـودم آشنا از همه دل بریـدهام تیشۀ فتنۀ خزان، خورد به پهلویم کز آن شاخه شکست و شد جدا میوۀ نا رسیدهام راز دل مدینهام چاه عـلی ست سیـنهام از لب خود به هر نفس ناله او شنیدهام تا ببرم بدوش خود بار بلای دوست را منّت تازیانه را بر دل و جان خریدهام درد کشد به بسترم باز به فکر حیدرم گشته علی علی علی هر چه نفس کشیدهام دهر، محیط غـربتم مُلک وجـود تربتم زیر گِـلم مجو که در بـاغ دل آرمیدهام نقش زمین شدم ولی در ره یاری علی اشک فشان ستادهام ناله کنان دویـدهام (میثم) بـیقـرار را خـستـۀ داغـدار را اشک به دیده دادهام خون به دل آفریده
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)
لالـههـا پـژمـرد؛ بـلـبـل را دگر آوا نبود هیچ کس در باغ، مثـل باغـبان تنها نبود یک مدیـنه دشمن و یک خانۀ بیفـاطمه بانوی آن خانه کس جز زینب کبری نبود روی سیلی خورده زهرا شهادت میدهد از علی مظلوم تر مردی در این دنیا نبود نـیـست جـایـز خانۀ کـفـار را آتش زدن ای مسلمانان مسلمان بود زهرا، یا نبود؟ ای جنایت کار، ای بیدادگر، رویت سیاه اجر و پـاداش رسالت کُشتن زهـرا نبود مصطفی از تو مودّت خواست تو سیلی زدی بیحیا سیلی زدن اجز ذوی القربی نبود ریخت دشمن بر سر زهرا، ولایت را ببین بارها از پـا فـتاد و غـافـل از مـولا نبود من نمیگویم چه شد گویند در چشم علی سیـل دشمن بود پیدا فـاطـمـه پـیـدا نبود ای مدیـنه آتـش غـیـرت چرا آبت نکـرد جای نامـوس خـدا در دامن صحرا نبود آنچه برآل علی در کـربلا یکسر گذشت در سـقـیـفـه اتـفـاق افـتاد، عـاشـورا نبود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبل از شهادت
لالۀ وَحيَم که پيغمبر شکفت از بوی من قامتـش خـم بود پيش قـامت دلجـوی من روح ما بين دو پهلو چون مرا فرموده بود خصم دين بشکست از ضرب لگد پهلوی من
: امتیاز
|
مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
اجر و پـاداش رسالت، شعلـۀ آذر نبود این همه آزار، حق دخـت پیغمبر نبود چهرۀ انسیة الحورا و ضرب دست دیو فاطمـه آخر مگـر محبوبۀ داور نبود؟ فاطمه نقش زمین گردید و مولا گفت آه! حیف! حیف! آنجا جناب حمزه و جعفر نبود از فشار در همه اعضای او درهم شکست فضه را میخواند و بالای سرش مادر نبود دست او بشکست اما دست مولا را گشود غیر او کـس را توان یاری حیدر نبود فاطمـه تنهـای تنهـا در پـس در اوفتاد هیچکس جز فضه آن مظلومه را یاور نبود در میان آن همه دشمن که زهرا را زدند سنگدلتر هیچکس از قنفذ کافر نبود قاتل بیدادگر با پا صدف را میشکست در میان آن صدف آخر مگر گوهر نبود بر تسلای دل صاحبعزا گُل میبرند گوییا اینجا ز هیزم دستهگل بهتر نبود! میثم! این مصراع را ترسیم کن بر بیت وحی تـازیانــه احتـرام ســورۀ کـوثــر نبود
: امتیاز
|
مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
چون که شد موسی مقیم طور عشق در پـی اجـرای امـر نــور عـشـق امـر امت را بـه هـارون وا نـهـاد در مـقــام رهـبــری او را نــهــاد یک دو روزی چون ز امت دور شد چـشـمهـا از دیـدن حـق کـور شـد سـسـت شـد دلـهـا بـه آیـیـن خــدا سـامــری شـد رهـــزن دیـن خــدا گـفت مردم بعـد موسی چون کنید بیعـت آخر از چه با هـارون کنید گـرد من آیـیـد هـمـچـون هـالـهای تـا بـسـازم از طــلا گــوسـالــهای الـغـرض دلـهـا هـمـه گـمـراه شـد فــتــنـه در قـــوم کــلـیــم الله شــد جای آئـیـن خـدا بـدعـت نـشـسـت جـای پـیـمـان خـدا بـیعـت نشست مـردمـان رانـدنـد یاس و لالـه را جای حـق خواندند آن گـوساله را گـفـتم از هـارون و موسی بر ملا یــادم آمــد گـفــتـۀ خــیــرالــوری بارها گـفـتـا بدین مـضمـون جـلی من چو موسی باشم و هارون علی شیـعـیـان عـمـق عـزا را بـنگـرید شـاهـد ایـن مــدعــا را بـنـگـریــد چون که احمد سوی طور عشق رفت از دل یـثرب چو نـور عشق رفت سامری در شهر حق گوساله ساخت یک شبه امـر امامت رنگ باخت قـوم مـوسی بـانـی بـدعـت شـدنـد قـوم احـمـد دشـمـن عـترت شـدند قوم موسی بـت پـرستی ساز کرد قـوم احـمـد مـشرکـی آغــاز کـرد قوم موسی فـتـنهای احـساس کرد قوم احـمـد طـرح قـتـل یـاس کرد ســامــریـان مـدیــنـه کـیـسـتــنـد؟ مـجـریـان طرح کـیـنـه کـیـستـند؟ نیل خون شد جاری از کوثر چرا؟ میزند نامـوس حـق پـرپـر چرا؟ ازدحــام کـــوی آل الله چـیـسـت؟ این که در خون غوطه ور گردیده کیست؟ کـی شـرر بـر بـاب بـیت الله زد؟ شـعــلـه بـر جــان کـلـیــم الله زد؟ دسـت هـارون مـدیـنـه بـستـه شـد فـاطـمه از دست مـردم خـسته شد لـرزه بر ارض و سما افتاده است یـاس احـمـد زیر پـا افـتـاده است! صـدق با دست مـکـذّب کـشته شد حـامی هـارون یـثـرب کـشتـه شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (کوچۀ بنی هاشم)
از آنچه در دو جهان هست بیشتر دارد فـقط خدا ست که از کار او خـبر دارد یکی برای علی ماند و آن یکی همه بود اگر چه لشکـر دشمن چهـل نفـر دارد عقیق سرخ از آتش نداشت واهـمهای کسی که کفو علی میشود جگر دارد کـمـر به یـاری تـنهـایـی عـلـی بـستـه میان کـوچه اگـر دست بر کـمـر دارد سر علی به سلامت چه باک از این سردرد مــحـبـّـت ولــی الــلــه درد ســر دارد کسی که شهـر سر سفـرۀ قـنوتش بود چگونه دست به نفـرین قـوم بردارد؟! صـدا زد: " اشـهـد انَّ عـلـی ولی الله" ولی دریغ که این شهر گوش کر دارد زمـان خـوردن حـق عـلـی و اولادش سقـیـفـه است و احادیـث معـتـبر دارد سقـیـفـه مکـتـب شیطانی خـلافـت بود سیاستی که برایـش عـلـی ضرر دارد کنیزِ بیت عـلـی خاک را طلا میکرد سقیفه را بنگـر فکـر سیـم و زر دارد اگر چه باغ فدک نعمت فراوان داشت ولـی ولایـت او بـیـشـتـر ثــمــر دارد گرفت راه زنی را به کوچه راهـزنی در آن محـله که بـسیار رهگـذر دارد بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست زمـان جـنـگ بـیـایـد اگـر هـنـر دارد کـشید و بُرد، زد و رفت، من نمیدانم حسن دقـیـق تر از مـاجـرا خـبـر دارد بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟ هــنـوز چــادر او کـار بـا بـشـر دارد بگو به میخ: که این کعبه را خراب نکن غلاف کاش از این کار دست بر دارد دهـان تـیـغ دودم را عجـیـب میبـنـدد وصـیـتـی که عـلـی از پـیـامـبـر دارد فدای محسن شش ماههاش که زد فریاد سـپـر نـدارد اگـر مــادرم، پـسـر دارد به شعله سوخت پر و بال مادر، اما نه حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد اگر خمیده عـلـی از نـماز آیـات است در آسـمان غـمـش هـاله بر قـمـر دارد شبانه گـشت به دست ستارهها تـشیـیع که مـاه الـفـت دیـریـنـه با سـحـر دارد میان شعله دعـایش ظهـور مهدی بود که آه سـوخـتـگـان بـیـشـتـر اثـر دارد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
چه افـتخار بزرگی، گـدای فـاطـمهایم هـمیشه ملـتـمسـیـن دعـای فـاطـمـهایم چه خوب شد که غلام وفای فاطمهایم مـقـلّـدان ره فــضّـههـای فــاطـمــهایـم تـمام عـمـر نـشـسـتـیم زیـر پـرچـم او همیشه روی لب ماست اسم اعـظم او خدا به خاطر او داده است ما را جان به لطف حضرت زهرا شدیم با ایمان رسیده خیر کثیرش به جمع ما هر آن اگـر نــبــود، نـبــودیـم حــیـدری الآن هـوای حـیـدریـون را هـمیشه دارد او رویـم سـمت جـهـنـم؟! نـمـیگـذارد او نـدیــدهایـم زنـی را از او خــدایـی تـر نـدیـدهایـم از او شـیـعــهای ولایـی تـر برای حـضرت مـولا از او فـدایـی تر ز فـاطمه احـدی نیست مـرتـضایی تر به جرم اینکه شعار علی علی سر داد میـان شـعـلـۀ یک عـده بـیوفـا افـتـاد برای اینکه نگـویند عـلی شده بـییـار کشیده حضرت ریحانه زحـمت بسیار شکست حرمت او بین آن در و دیوار غـریب بود مـیان چـهـل نـفـر اشـرار زبـان ز گـفـتن این مـاجـرا حـیا کرده برای حـضرت مـولا پـسـر فـدا کـرده نـوشتـهاند که بـد کـیـنهها زدنـد او را به پیش چشم علی بیهـوا زدنـد او را بـرای کـشـتـن شـیـر خـدا زدنـد او را مـغـیـرههـایِ بــدون حـیـا زدنـد او را هـزار روضـه نـا گـفـتـه آمـده سـر او سه ماه گریۀ خـون بود کـار بـستر او ازین زمانه بیرحم خسته بود سه ماه عزا گرفـتۀ آن دست بسته بود سه ماه برای دیدن مرگش نشسته بود سه ماه شنـیدهایم که پهلـو شکسته بود سه ماه شبی نبود که مرگ از خدا طلب نکند بـرای غـربـت دُلـدُل سـوار تـب نکـند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا سلام الله علیها قبل از شهادت
هـر شب که آه تا به سحر گاه میکشم با اشـک شعـله بر جگـر مـاه میکشم تا بـاز هم به شِکـوه نگـویـند بس کـنم آهـسـتـه گـریـه میکـنـم و آه میکـشـم از رنگ سرخ بستر و از پیچ و تاب من فهـمـیـده زیـنـبم غـم جـانکـاه میکـشم تا در بـروی شـوی، به لـبخـند وا کـنم خود را به خاک این ره کوتاه میکشم بــازو اگـر مـدد کـنـدم دور از هــمـه آب وضـوی آخـرم از چــاه مـیکـشـم با نیـمه جـانیم شب خود صبح میکـنم بـا درد سـیـنـهام نـفـسـی گـاه میکـشم
: امتیاز
|
زبانحال امیرالمومنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
این زخـم های کهـنه مـداوا نمیشود این جامهها دگر تن زهـرا نمیشود بـوران درد لطمه زده بر طـراوتش دیـگـر گـل تـبــسّـم او وا نـمیشـود میخواهد او به خاطر من پا شود ز جا هـرچه تـلاش میکـنـد امـا نمیشود در سیـنۀ شکـستـه و آسیب دیـدهاش حجم عظیم غـربت من جا نـمیشود از ابــتـدای قــصـۀ عــشـاق تـا ابــد بیشک شبـیه فـاطمه پـیدا نـمیشود ای مونس غروب غم انگیز روزها دلـدادگـی بـدون تـو معـنـا نـمیشود در کوچـه بـاغ های مدیـنه بهـار من بیاذن تو شکـوفه شکـوفـا نمیشود دیگر بمـان که آب فـتـاده ز آسیـاب در این محله فـاطمه دعـوا نمیشود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها
تـمام عـمـر ز داغـت گـریـستم زهـرا خدا گواست که با گریه زیـستم زهـرا به انزوای غـریبانۀ عـلی شب و روز چو شمع سوخته جانی گـریستم زهرا توئی که عزّت و نامی مرا عطا کردی وگـرنه بـی تو ندانم که کـیستـم زهـرا نه عاشقم که بگویم مدینه عشق من است نه رهروم به طریق تو چـیستم زهـرا ز پـا فکـنده مرا بار معـصیت امروز چگـونه پیـش تو فـردا بـایـستـم زهـرا قـبول میکنی اکـنون بخـوانمت مـادر اگرچه آنچه که خواهی تو نیستم زهرا بگیر دست وفـائی خسته را در حـشر که بر حسین تو عمری گریستم زهرا
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با مادر
برهـم بـسـاط شادی کـاشـانـه مـیزنـی وقتی که حرف رفتن از این خانه میزنی کم کم که برگ برگ رخت میشود کبود رنگ خـزان به چهـرۀ گـلخانه میزنی با هر نفس چو شمع سحر ذوب میشوی آتـش به بال کـوچک پـروانـه میزنـی تـنهـا زمـان دیــدن بـابـا بـه چـهـرهات دیدم تـبـسّـمـی کـه غـریـبـانـه میزنـی دیشب که خواب چشم مرا لحظهای ربود دیـدم دوبـاره مـوی مرا شـانـه میزنی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
آیـهای از طـرف جـنّـت الاعـلـی آمـد هر مـلک سـوی زمین بهـر تماشا آمد غـنچـۀ خـنـده به روی لـب زهـرا آمد مژده، ای اهل زمین زینب کبری آمد اشک شوق علی و ذوق نبی دیدنی است شب، شبِ رحمت حق است، شبی دیدنی است میکـده از سر شوق است مرتب گشته ساغر از کوثر ناب است لـبالب گشته گوش کن؛ ذکر لب فاطمه زینب گشته ملک از عطر نفس هاش مقـرب گشته فـاطمه شاد که باشد همه عـالـم شادند بـاغ های دو جهـان از نفـسـش آبـادند زینب از نسل خدیجه است، شرافت دارد هـیبـتـش فاطمی و رتبۀ عصمت دارد نـزد ما خـاک قـدم هـاش قـداست دارد در دل سینه زنان، تخت حکومت دارد تا قیامت همه محتاج و حقیرش هستیم پیرو مکتب و در خط و مسیرش هستیم راهِ بیزینب کبری به خدا بیراهه است سالک خالیِ از معرفـتش گمراه است بیسبب نیست که گفتند امین الله است سـرّ أب بوده و از سرّ سما آگـاه است حافـظ و محـرم اسرار امـامت، زینب صاحب حکمت و دریای بصیرت، زینب خطبهاش مثل علی، فن بیانش غوغاست صاحب علم لدنی است شبیه زهراست نائب فـاطمه در واقـعـۀ عـاشـوراست یک تـنـه آیـنـۀ پنج تن اهـل کـسـاست گرچه گـفـتـنـد به او عـابـدۀ آل عـلـی کل عمرش همه جا بود به دنبال ولی در صف اول هر معرکه حاضر بودن کوه غـم، کوه بلا دیـدن و شاکـر بودن کم نیاوردن و جنگـیدن و صابر بودن همه جا در پی تعـظـیـم شعـائـر بودن زینب است و همه محتاج به نورانیتش جـمـع هـا والـه و دلـدادۀ وحـدانـیـتـش ما نمردیم کسی صحبت غـارت بکـند ما نـمـردیم کـسی بـاز خـبـاثـت بکـنـد داعشی سمت حرم قصد عزیمت بکند یا که در خواب اگر فکر جسارت بکند سر آن نطفه حرام از رگ گردن بزنیم تا بـدانـند هـمـه عـبـد سـرای حـسنـیـم همه هستـیم گـدای حـرمت بیبی جان هـمـۀ ما به فـدای حـرمت بیبی جـان ما کجا؛ کرب و بلای حرمت بیبی جان خوش به حال شهدای حرمت بیبی جان دور ماندیم رفیقان... سرمان رفت کلاه رانده از سوی بهشتیم و پی بـذر گـناه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
وقـتی طلوع می کـنی از شانۀ علی روشن شدست با نفـست خـانۀ علی با آیههای روشن هر سجدهات شدی زهـراتـرین سـتـارۀ کـاشانۀ عـلـی نان جو و کمی نمک و بوسهای ز تو این بود قـوت غـالب روزانۀ عـلـی زینب شدی که زینت دوش پدر شوی زینب شدی و ساقـی میخـانۀ عـلـی مریم ترین قـوم پیـمبر، رسول صبر بانوی عشق، حضرت جـانانۀ عـلی دستم بگـیر تا که بیـفـتـم به پـای تو بـانـو تـمـام ایـل و تـبـارم فـدای تو بانو بخـنـد تا که خـدا مرحـمت کند رحمی به این گدای پُر از ماتمت کند ای راز اسـتجـابـت آمیـن عـرشیـان باید خـدا شـفـیـعـۀ دو عـالـمت کـند با آنهمه حـیا و وقـار و سخا، تو را یک نسخۀ زنـانه ز شاه غـمت کـند ای نـسخـۀ زنـانـۀ اربـاب مـا، خـدا ما را فدای چشم تر و پُـر نمت کند نام تو راز رویش گل های نرگس است جاری شدی که حضرت حق زمزمت کند جـاری تـریـن تـرنّـم بــارانـی دعــا دست گـدایـی من و این دامن شـمـا وقتی که جذبۀ جنمت شعله میکشد شهری به زیر هر قدمت شعله میکشد شهری که با تپش تپش خطبههای تو با هرخروش بیش و کمت شعله میکشد ای دختر علی، تویی اینگونه خطبه خوان یا مرتضی میان دمت شعله میکشد عاشق شدیم وشاهدمان این دل کباب عمریست دل زداغ غمت شعله میکشد بانوی جود،ای پدر و مادرت کریم هـمواره کورۀ کرمت شعله میکشد صاحب کرم تصدق علینا که نوکریم گریان روضههای تو و داغ معجریم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
الـسـلام ای هـمـۀ جـلـوۀ مـادر زیـنب فخـر پـیغـمبری و زینت حـیـدر زینب آمـدی تا که حـسـیـنـیـه شود سیـنـۀ ما کائـنات است ز نـور تو مُـنـوّر زیـنب وصفِ زینب بنویسیم به اوصافِ حسین یا حسین است به اوصاف، سراسر زینب؟ جلوه کرده است حیا، عفت و صبر و شوکت رأفت و لطف و شجاعت، همگی در زینب از شـکـیـبـایی ایّـوب دگر هیـچ نـگـو صفت صبر شده وقـف فقـط بر زینب تـا مـحـبّـیـنِ حـسـیـنـیـم یـقـیـنـاً فــردا یادمان هست میان صفِ محشر، زینب کوریِ دشمن حیدر که اجاقش کور است دومین شأنِ نزول است به کوثر، زینب آیت الله تـریـن مـرجـع تـقـلـیـد جـهـان اسـوۀ خطبۀ هـر صاحبِ منـبـر زینب در مقامش سر سجاده همین بس باشد گفـت محـتاج دعـای تو بـرادر، زینب مثل زهرا همه جا گرد ولایت چرخید لحـظۀ واقعـه چون شیـر دلاور زینب نه فـقـط کرب و بلا، بین مدیـنـه حتی هـمه جا بود فـقـط حامی رهـبر زینب وای از آن لحظۀ سختی که به صوتی محزون ناله زد سمت نبی خسته و مضطر زینب گفت این صید به خون خفته حسین است حسین ریخت از خاکِ همان بادیه بر سر زینب همه جا بود دمش گرم دمش ذکرِ حسین دم زد از یـار فـقـط تـا دمِ آخـر زینب
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
هرکس که در این میکده نوکر شده باشد ننگ است که دلواپس محشر شده باشد بیساغر و می مست شود در همۀ عمر با یار اگر عمر کسی سر شده باشد من معتقدم خوب تر از مرغ بهشت است هر کس که درین بام کبوتر شده باشد این چشم طمع داشتن ما فقرا هست زیر سر لطفی که مکـرر شده باشد دنـیـا و قـیـامـت گــرۀ کـور نــدارد هر مرد و زنی سائل این در شده باشد حاجت نگرفتن ز خداوند زیان است روزی که علی صاحب دختر شده باشد جن و مـلـک و انـس شد آوارۀ زیـنب عـالـم هـمـه پــروانـۀ گـهـوارۀ زیـنـب عشق حسنین و علی و فاطمه زینب هم مومنه هم عارفه هم عالمه زینب از روز ازل دشمن هر ضد ولایت تا روز ابد بانـوی بـیواهـمه زینب هر جا برود ظلم فراری است از آنجا داده است به هر غائلهای خاتمه زینب مُردند حـسودان و ندیدند شکـستـش شد خلـق حـمـاسه هـنـر دائمِ زیـنب از منـظـر آنانکه رسیـدنـد به جایی صاحب نفس آن است که شد خادمِ زینب در مذهب عشاق محال است بمیرد آن کس که شب و روز کند زمزمه زینب خـوبان همگی شاعر و مداح حـریمش کرده است قـیامت نفـس گـرم سلیـمش ای ماه شب حیدر و هم صحبت زهرا ای وارث صبر علی و عفّت زهرا هم مریمی هم آسیه هم هاجر و حوا تو زینبی و معجـزۀ حضرت زهرا جز فاطمه کس لایق بر مادریات نیست اثـبات شده بار دگر عـصمت زهرا شد دار و ندارت همگی خرج امامت حقّا که تویی حـاصل تربـیت زهـرا بـیچـاره شد از طاقـت تو نسل امیه در روح بـلـنـد تو بود هـمّت زهـرا در مکتب تو یاد گرفته است محبّت هرکس که مسلمان شده با زحمت زهرا هر کس شده شیدای حسین، عاشق حیدر گشته است نمک گیر شما دختر و مادر فردوس کجا، حال و هوای حرم تو دیوانه کـننده است صفـای حـرم تو هم بوی نجـف آید و هم بـوی مدینه هم بوی حسین از همه جای حرم تو چیزی نشود کـم ز مقـام تو اگر که مـا را بـنـویـسـنـد گـدای حــرم تــو ای عمۀ سادات! من از دست زمانه دلگـیـرم و مـحـتـاج هـوای حرم تو باید که بسوزیم درین آتش حـسرت ما که نـشـدیـم از شـهـدای حـرم تو ای وای ازین نفس ازین بیسر و پایی ای وای نــمـردیـم بـرای حــرم تـو کن قـسمت مان حال و هـوای شهدا را لبـریـز کن از شوق شهـادت دل ما را تو زینـبی و شـمع شبـستان حسیـنی از عالم ذر بیسـر و سامان حسینی زهـرا سپـر جـان عـلـی بود همیشه تو نایـب زهـرا، سپـر جـان حسینی هرکس که حسینی است، نمک گیر وفایت تو واسـطـۀ لطـف فـراوان حـسیـنی در مدح تو این بس ز ازل تا ابد الدهر سر سلـسلـه حـلـقـۀ یـاران حـسیـنی لبخـنـد زدی وقت ولادت به بـرادر شد بر همه اثبات که حیران حسینی از موقع میلاد سرت گرم حسین است هر لحظه تو دلواپس هجران حسینی ای کـاش نمیدیـد دو چـشـمـان تر تو شـد نـیـزه نـشیـن سایۀ بـالای سـر تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
نــازم قـــدم نــایــبــة الــزهـــرا را مــاه حـــرم انــســیــة الــحــورا را مـیـلاد شـریکـة الحـسین آمده است تـعـظـیـم، امــام بـعـد عـاشــورا را ************** سـرمـایـۀ آل مـصـطـفـایـی، زیـنب آرامـش جـان مـرتـضـایـی، زیـنب هم کوثرِ زهرایی و هم عشق حسین تو یک تـنه لـشگـر خـدایـی، زینب ************** ما ریـزه خـورِ قـدیـم زیـنب هستـیم جـزو سـپـه عـظـیـم زیـنب هستـیـم شیعـه است مدافـع حـرم، با جانـش ما جان به کـف حـریم زینب هستیم ************** ای شیعـه به اقـتـدار زینب صلوات هر روز به روزگار زینب صلوات با اوست که دل در انتظار مهدیست بفـرست به افـتخـار زیـنب صلوات
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت زینب سلام الله علیها
اوصاف ذوالجلال دمادم مشخص است توحید ناب در همه عالم مشخص است بیت الـنبی که مرکز اسماء کـبریاست یک یک در آن عشیرۀ خاتم مشخص است از بـعـد پـنـج تـن، بـه خـداونـدیِ خـدا تفسیر گوی سورۀ مریم مشخص است در حرفِ صادِ سوره، ببین صبرِ زینبی سرتاسرِ مصیبت اعظم مشخص است از یک نگـاهِ سِـرّیِ خواهـر، برادری تا روز حشر، خیمه و پرچم مشخص است تا چـشم، کـار می کـند از خـانۀ عـلـی تا نینوا صفوف منـظـم مشخص است مـژده بـده، عـقـیـلـۀ آل عــلـی رسـیـد آئـیـنـۀ جـمـال و جــلال عـلـی رسـیـد حـمـد و ثـنای نـور که آسـان نمیشود وصف خدای عشق، بدینسان نمیشود آن خانهای که« یُذکَرَ فیهَا اسمُهُ» در اوست شرحش به شعر و نظم و به دیوان نمیشود آنکس که در کـتاب خـدا مدح میشود مـدحـش به غـیـر آیـۀ قـرآن نمیشـود آن تـربـیـت شـده، سـرِ دامـان فـاطـمه جز با زبـان فـاطـمه اذعـان نـمیشود گـنجـیـنـۀ نـهـان مـعـارف شد آشـکـار ورنه عـیان، معـارفِ پنهـان نمیشود سلطان عشق، گفت که این خواهر من است هر دختری که خواهر سلطان نمیشود دلهـای بـی قـرار به سامـان رسیـدهاند تا زینب و حسین ز رضوان رسیدهاند اینـجـا نـگـاه آیـنـه هم، حـرف میزنـد گـفـتارِ عاشقـانه چه کم، حرف میزند وقتی شوند عاشق و معـشوق روبـرو بوسه، بجای نوحه و دَم حرف میزند دیـدار اول است، ولـی مثل آخـر است گویا کسی ز قـامت خـم حرف میزند عـمق نگـاه پـاک پـیـمبـر به زیـنـبـش از شعـلـۀ خـیـام حـرم حـرف میزنـد فرمود: احترام به این طفل واجب است دارد نبی ز غصه و غم حرف میزند آرامش حـسیـن بهـم ریخـت نـاگـهـان چشمان خیسِ فاطمه هم حرف میزند قـنداقـه چونکه دست بدستِ حسین شد زینب عجیب، واله و مست حسین شد کودک، کـنار سیبِ بهشتی نفـس کشید یک بوی سیب آمد و آهی سپس کشید این بـوی سیب تا تـهِ گـودال هم رسید وقتی تنِ برادرش از خار و خس کشید نیـزه شـکـستههای تنـش را کـنـار زد بیرون، تنِ نهان شده را از قفس کشید رگها بریده بود و گـلـویش دریـده بود لب را بر آن گلوی عطش دیده بس کشید پس دست بُرد زیرِ بدن، رو به آسمان شکرِ خدا نمود و ز دیـدار دَس کـشید اوباشِ کـوفه بر سرِ بانـو که ریخـتـند نعره ز ناقـه آمد و بانگ جـرس کشید با ناقههای تـازه نفـس، بی جهـاز رفت از کربلا به کوفه و شام و حجاز رفت امروز تلِّ زیـنـبـیه، قـبـلـه گـاهِ ماست یعنی حریم حضرت زینب پناه ماست آری، حرم چو در خطر افتد، به او قسم اول، حـریـم زیـنـبـیه قـتـلـگـاه مـاست ما راهیان کوی حسیـنـیم و بی درنگ هر بقعهای که در خطر افتاد، راه ماست آل سـعـود، مـثـل زبـالـه سـت زیـر پـا هیئت، زمان حمله به دشمن، سپاه ماست ما تخت و تاج پادشهان زیر و رو کنیم شاه نجـف، هـمیـشۀ تاریخ شـاه ماست مـا اقـتـدا به پـرچـم عـبـاس میکـنـیـم پـیوسته در نـگـاه ولایت نگـاه مـاست روزی که بر سـلالـۀ زهـرا فـدا شویم با قـهـرمـان کـرب و بـلا آشنـا شـویـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت زینب سلام الله علیها
هرگز کسی شبیه تو خواهر نبود و نیست در آسمان عاطـفه اخـتر نبود و نیست دار و ندار تو هـمه وقـف حـسیـن بود مانـند تو به پـای بـرادر نبود و نیست حتی تو از عصارۀ جـانت گـذشـتهای در کربلا، شبیه تو مادر نبود و نیست آیـیـنـۀ شـکـسـتـۀ صـحـرای کــربــلا! مانند ماجـرای تو دیگـر نبود و نیست بر شانـۀ صبـور تو بـار رسالت است مانند تو کسی که پیمبر نبـود و نیست در ذیل خطبههای فصیح تو گـفـتهاند: اصلاً کسی شبیه تو "حیدر" نبود و نیست شیـوایـی کلام تو را هیچ کـس نداشت از ذوالفقار نطق تو خوشتر نبود و نیست زینب شدی که زینـت شیر خـدا شوی یعنی کسی شبیه تو زیور نبود و نیست
: امتیاز
|